نوشتهها
زیارت مشهد مقدس
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط مهدی برزیارتفاعات ماووت
/۱ دیدگاه/در عکس /توسط مهدی برزیساعاتی قبل از شهادت
/۰ دیدگاه /در خاطرات /توسط مهدی برزیبه روایت: مهدی صاحبقرانی
از راست به چپ: حسین گلستانی، مهدی صاحبقرانی، شهید مهدی تاجیک، شهید فخرالدین
توی دوستان جبهه ای و غیرجبهه ای کمتر کسی مثل فخرالدینو داشتم. خوش بحالش که رفت، یادم میاد ساعات و دقیقه های قبل شهادتشو، رفتیم کنار چشمه ای که نزدیک چادرمون واقع شده بود ،آستینامو بالا زدم و سرشو با آب چشمه شستم، یادم میاد وقتی داشتم موهاشو با چفیه خشک می کردم، صورتش اینقدر قشنگو زیبا شده بود، مثل فرشته ها. ازعلاقه ای که بهش داشتم بغلش کردم و این احساس بهم دست داد که دیگه مهدی رفتنیه. موهاشو با چفیه بستم و بعد بهش خندیدمو گفتم! حالا قیافت مثل افغانیا شده. لبخند قشنگو مهربونش که همیشه پاسخی برای همرزمانش بود رو لباش دوباره نقش بستو آروم آروم زیر لب زمزمه کرد و گفت:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم …….که چرا غافل ز احوال دل خویشتنم تا آخر…..
یادش بخیر …یادش بخیر.
خوش بحالش و بدا به حال ما.