به یاد داداش مهدی*

یاد داداش مهدی بخیر،

یاد کوزران، آناهیتا،عملیات بیت المقدس ۲ بخیر

یاد آن شب، زیر ارتفاعات الاغلو که دشمن بر سرمان آتش می‌ریخت…

در زیر این آتش، این دستهای گرم و بامحبت داداش مهدی بود که بر شانه‌های من می‌نشست. او تیم خود را برای دیدن من رها کرده بود و با تمام شوق و محبت قلبی خود دنبال من در آن تاریکی می‌گشت و با چهره شاد خود مرا در آن شب دلگیر دلداری می‌داد.

او با تمام وجود می‌دانست، او درک کرده بود، او فهمیده بود که دیگر امشب، شب آخرش است که در این دنیا زنده است … نه او زنده جاوید است. او با رفتن خود به سعادت ابدی و زندگی جاوید رسید. هنوز چهره نورانی او را در زیر آن منورها از یاد نمی‌برم. هنوز لبخند قشنگ او را در تاریکی آن شب که با نور منور مشخص شده بود از یاد نمی‌برم.

او رفت و در رفتنش دل جمع شکست….    او رفت و من و ما را در این ماتمسرا تنها گذاشت.

— مهدی صاحبقرانی

*داداش فخرالدین تو جبهه به مهدی معروف بود به همین خاطر برادر صاحبقرانی از ایشون با لفظ داداش مهدی یاد می کنه.

سالگرد عروجت مبارک داداشی

امروز ۲۳ سال از روزی که خبر شهادت داداشی رو شنیدیم

و فردا ۲۳ سال از روزی که به دل خاک سپردیمش می گذره …

متن زیر رو یکی از دوستانش در مراسم اولین سالگرد شهادتش خونده بود

امیدوارم که همواره در راهی که شهدا برامون تعریف کردن باشیم و بمونیم

—-

ولی تو ای دارای همه چیز!

هیچ چیز را به رضای خدا ترجیح ندادی

و به جای همه عنوانها و همه اسمهای دهن پرکن

عنوان زیبای شهید را به اسم قشنگت اضافه کردی

تویی که اسیر دنیا نشدی

 چه نجیبانه رفتی

چه سبکبال پرواز کردی

مثل کبوترهایی که ناگهان به پرواز درمی‌آیند

و مثل سوارانی که با شتاب می‌گذرند

چه کوتاه ماندی

 و چه زیاد خواهی ماند

ما همه میراث تو را تقسیم کردیم

یک جانماز خیس و یک مهر له شده از مال دنیا داشتی

اما نه

سبد سبد عشق را هم بین خودمان تقسیم کردیم

دسته دسته رضای خدا را به غنیمت گرفتیم

ادامه مطلب