به یاد داداش مهدی*

یاد داداش مهدی بخیر،

یاد کوزران، آناهیتا،عملیات بیت المقدس ۲ بخیر

یاد آن شب، زیر ارتفاعات الاغلو که دشمن بر سرمان آتش می‌ریخت…

در زیر این آتش، این دستهای گرم و بامحبت داداش مهدی بود که بر شانه‌های من می‌نشست. او تیم خود را برای دیدن من رها کرده بود و با تمام شوق و محبت قلبی خود دنبال من در آن تاریکی می‌گشت و با چهره شاد خود مرا در آن شب دلگیر دلداری می‌داد.

او با تمام وجود می‌دانست، او درک کرده بود، او فهمیده بود که دیگر امشب، شب آخرش است که در این دنیا زنده است … نه او زنده جاوید است. او با رفتن خود به سعادت ابدی و زندگی جاوید رسید. هنوز چهره نورانی او را در زیر آن منورها از یاد نمی‌برم. هنوز لبخند قشنگ او را در تاریکی آن شب که با نور منور مشخص شده بود از یاد نمی‌برم.

او رفت و در رفتنش دل جمع شکست….    او رفت و من و ما را در این ماتمسرا تنها گذاشت.

— مهدی صاحبقرانی

*داداش فخرالدین تو جبهه به مهدی معروف بود به همین خاطر برادر صاحبقرانی از ایشون با لفظ داداش مهدی یاد می کنه.

1 پاسخ
  1. عشقستان اسماعیل
    عشقستان اسماعیل گفته:

    سلام
    چه قدر دلتنگم این روز های مانده تا بهار
    چه قدر عجیب بود جبهه ی غرب
    جبهه ی غریب
    نجیب و سر به زیر
    از زمین تا انتهای افق
    در یک روز بارانی
    کاش دستی مرا از زمین بلند کند

    مرا نیز …
    زیارت قبول خواهری

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *