خدایا! من دیگر طاقت دوری تو را ندارم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
۶۱/۸/۲۴
اکنون ۲ هفته از دوره آموزش ما برای اعزام به جبهه میگذرد. خدایا من در مکانی آمدهام که حتی تصور آن را هم نمیکردم. مکانی که میخوابم شاید جای چند شهید باشد. خدایا آیا من لایق آن هستم که به جای چند شهید بنشینم و یا پای در جای پای شهدا بگذارم؟ خدایا آیا من میتوانم که به جای کسانی گام بردارم که هدفشان لقای تو بود و اکنون نیز به مقصودشان رسیدهاند؟ خدایا آیا لیاقت این کار در من پیدا شده؟ و یا هنوز در منجلاب بدبختیها غرق هستم؟
چند روز قبل در مورد رشتههای تخصصی سخن به میان آمد. مسئول مخابرات اسم نویسی کرد. برای اولین جلسه چون زیاد علاقهای به این کار نداشتم (میلی به نوشتن این مطالب ندارم) اسم ننوشتم. اما بعد از رفتن به میدان تیر چون ۷ نمره از ۶۰ نمره را گرفتم و مقداری به نفسم فشار آمد با خودم فکر کردم و نفسم مرا گول زد که مخابرات آسانتر است و من در رشتههایی چون مخابرات کارآیی بیشتری دارم و به همین خاطر در دومین جلسه اسم نوشتم.
۲۹ آبان اما اکنون که این کلمات را مینگارم برای تک تیراندازی و تاکتیک اسم نوشته و امروز ما را برای تک تیراندازی قبول کردند و فردا کلاسهای تحقیقی آغاز میشود. توکل بر خدا. امشب بار دیگر برادر رضا به آسایشگاه آمد و با چند کلمه آتشی سوزان بر جانم زد. نمیدانم چرا حرفهای این برادر این قدر بر قلب من مینشیند. شاید میتوان گفت کمتر و تنها کسی است که حرفهایش اینقدر بر من اثر میگذارد.
خدایا میدانید چه گفت؟ گفت آمدهام چند کلمه بگویم و بروم. آمدهام به شما بگویم که اینجا آمده اید یک کم فکر کنید که از کجا آمدهاید؟ به کجا آمدهاید؟ و به کجا میخواهید بروید؟ گفت ممکن است احتمالاً تقریباً تمام گروهان ما سالم به خانههاشان برگردند اما ممکن هم هست که تقریباً تمام گروهان ما شهید شوند.
خدایا نمیدانم این سخنان را با خون امضا کنم یا با اشک امضا کنم؟ خدایا! قلب من تنگ شده، به خدا خدایا قلب من تنگ شده، به خدا خدایا من دیگر طاقت دوری تو را ندارم. خدایا قلب من تنگ شده. خدایا! من از تو دور شدهام ولی امیدوارم که تو به من رحمت کنی. خدایا تو مرا از منجلاب به در کردهای ولی من هنوز در آن تاریکیها غوطهورم. خدایا تو مرا به این خشکی و ساحل نجات نزدیک کردهای ولی خدایا من دارم در این مادیات غرق میشوم.
خدایا! وقتی من قلوب این بچههای سپاه را، وقتی حرفهای این برادرمان (رضا) را میشنوم، وقتی تواضعش را میبینیم، خدایا غبطه میخورم. خدایا! من به خودم ظلم کردم. خدایا! من بر خودم ستم کردهام. خدایا تو امکانات آدم شدن را در اختیارم گذاشتی و لی من سعی و اصرار بر گناه داشتم. خدایا! تو رحمتت را لحظهای از من قطع نکردی در حالی که من هر لحظه از تو فرار میکردم. خدایا! چهرهای دارم سیاه، قلبی دارم تنگ و تاریک، ولی تو رحمتت را از من قطع نکن.
ای رحمان! ای رحمان! نسبت به من رحیم باش. خدایا مرا در آتش عشقت بسوزان. خدایا من لذت مناجاتت را درک نکردهام ولی دوست دارم که لذت مناجات با تو را درک کنم. یا الله! یا الله! قلوب ما را به رحمت خودت نرم گردان. خدایا! خدایا! تو رحمانی. خدایا! تو خدای خوبی هستی پس مرا بنده خوبی برای خودت قرار ده. «الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوایی غالب و معصیتی کثیر و عبادتی قلیل یا علام الغیوب و یا ستار العیوب و یا کاشف الکروب اغفر ذنوبی کلها بحق محمد و آل محمد»
والسلام علی من اتبع الهدی
۶۱/۸/۲۹
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.