مطالب توسط

دوراندیشی

قال الحسن المجتبی (ع): – در کیفر دادن گناه دیگری شتاب مکن و راهی برای پوزش باز نگهدار. – دوراندیشی آن است که پیوسته منتظر پیداشدن فرصت باشی و همی به چالاکی بپردازی. – فرزندم با کسی دوست مشو مگر آنکه او را درست بشناسی. – مانع شما از پذیرفتن پند و اندرز خودخواهی است.

کم حرفی

امام حسن مجتبی (ع): – شوخی هیبت انسان را می کاهد و همواره شخص کم حرف بر ابهت خویش می افزاید. – اندیشه کنید زیرا اندیشه کردن مایه زنده بودن دل مردم بیناست. – هر جماعتی که به مشورت با یکدیگر و همفکری پرداختند به کمال مطلوب رسیدند. – آنکس به تو نزدیکتر است که […]

برادری

امام حسن (ع) : – برادری یعنی وفاداری در گشایش و سختی – گشاده دست بودن آن است که در هر حال چه سختی و چه گشایش بذل و بخشش کنی. – از راه اندیشه و عقل  دنیا و آخرت به دست می آید. اندیشمند بودن تنها در هنگام خشم معلوم می شود.

رمضان به یاد تو

ورود به ماه مبارک رمضان همیشه منو یاد سفره‌های صمیمی افطار سال ۶۱ میندازه که تو ایوون نسبتا پهن خونه زیر درخت مو فرش پهن می‌کردیم و سماور و … تنها چیزی که خیلی واضح تو ذهنم مونده غیبت همیشگی داداش صادق موقع اذان مغرب از سفره افطار بود و تعجب همیشگی من که تو […]

منطقه سرسبز کوزران

بسمه تعالی ۱۳۶۶/۳/۶ ساعت ۶ بعدازظهر است. بعد از خواندن چند سوره از قرآن در یک قسمت جدا و دور از چادرها در زیر درختان در منطقه سرسبز کوزران نشسته‌ام. گردان شهادت، سخنرانی انصاریان را گذاشته و گردان کمیل هم مصیبت امام حسین و زینب را گذاشته. بادی در این منطقه می‌وزد بین نسیم و […]

تابستان در لواسان

از راست به چپ: ردیف پایین: داداش صادق، داداش فخرالدین ردیف بالا: داداش کاظم، دایی احمد این عکس رو چند روز پیش مهدی از بین عکسای قدیمی پیدا کرد. یادمه بزرگ‌ترین سرگرمی تابستون ما این بود که بریم لواسون – خونه ییلاقی مادربزرگ. یه تابستون که شاید حدودای سال ۵۹ بود تصمیم گرفتیم برای پر […]

۸ روز فاصله از خاک تا افلاک

خاطره ای از عملیات بیت المقدس ۲ به روایت: مهدی صاحبقرانی از زمان درگیری ما در اون شب سرد و برفی و شهادت فخرالدین عزیزم و یاران باوفای دسته ۱ گروهان یک با زمان به خاکسپاری داداش فخرالدین، ۸ روز فاصله وجود داشت. این موضوع برمی‌گشت به همون شب حادثه….. اون شب دسته ما اولین […]

محل مناجات شهدا

خاطره ای از اردوگاه کرخه به روایت: محسن امامی این روزها وشبها یادآور خاطرات بسیاری از عملیات‌ها و رشادت‌های بچه‌ها در زمان دفاع مقدس می‌باشد. اکثر عملیاتهای بزرگ و فتح‌الفتوح‌ها در سه ماهه آخر سال صورت گرفته و همیشه این ماهها خاطره‌انگیز بوده است. عملیات بیت‌المقدس ۲ هم  از این قاعده مستثنی نبود و بچه‌ها […]

میهمانی دسته مصطفی رحیمی

خاطره ای از کرخه به روایت: محسن امامی اجازه بدین یه خاطره از یه موضوع قشنگ وزیبا از اردوگاه کرخه بگم. همینجایی که تو این عکس فخرالدین با این چهره معصومانه ایستاده. یکی از عادتهای خوب بچه‌ها توی جبهه این بود که  بچه‌های یکی از دسته‌ها، بچه‌های یه دسته دیگر رو دعوت میکردند به ناهار. […]

سه راه شهادت

به روایت : محسن امامی بعد از پدافندی مهران و پس از اینکه گردان حمزه به پادگان دوکوهه اومد، بعضی از نیروها تسویه کردند و درمقابل تعداد زیادی نیروی تازه به گردان وارد شدند. تعداد نیروهای جدید آنقدر زیاد بود که گردان استعداد تشکیل چهار گروهان را داشت. اینو گفتم تا آخر خاطره بگم بعد […]

کربلای ۵

خاطره ای از عملیات کربلای ۵ به روایت: آقای محسن امامی اینجا مهران است  دقیقا مکانی که فخرالدین مراحل اولیه  عروج را شروع کرد. زمانی که مهدی‌پور و دوستانش شهید شدند، فخرالدین اثرات مثبت این شهادت رو احساس کرد. اینو میشد از رفتار و کردار و در عمل فخرالدین فهمید. اینجا بود که وقتی دسته  […]

جنگ تن به تن

خاطره ای از عملیات کربلای ۸ به روایت: محسن امامی می‌خواستم از عملیات کربلای هشت که یه محک جدی برای رزمندگان گردان حمزه وهمچنین تجربه خوبی برای فخرالدین بود یه خاطره جالب براتون تعریف کنم. بعد از عملیات سنگین کربلای ۵ آماده شدیم برای انجام یه عملیات دیگه تو منطقه شلمچه. نمی‌دونم  چرا از این […]

مرد عمل و کارزار

به روایت: مهدی صاحبقرانی سلام، سلام برشهیدان راه حق، سلام برتو ای عاشق حق که هرچه توان داشتی گذاشتی تا زودتر از این دنیا جداشی، ثانیه‌ها، دقیقه‌ها و….نتونستند جلوی حرکتتو بگیرند. تو حتی ازاونا هم جلوتر بودی، خیلی ها توهمون زمانه عشق وایثار هم چیزی عایدشون نشد چون دنیا براشون دنیا بود!!! اما داداشیِ من […]

ماووت

به روایت: مهدی صاحبقرانی داداش خوب من عاشق شعر (روزها فکر من این است و همه شب سخنم …) بود، نه بابا عاشق خود خدا بود، خوش بحالش. مرحله اول عملیات وقتی پای کار رفتیم، ساعت حدودای ۲ نصف شب بود، جاتون خالی برای شام قبل از قتلگاه برامون سفره رنگین چیده بودند، یه رون […]

شب واقعه

به روایت: مهدی صاحبقرانی یه شب، از شبهای قشنگ جبهه، طبق عادت خوب همیشگی تو چادرهای ۳۲ نفره ای که برای هر دسته از گروهان ها در نظر گرفته بودند قبل از خواب، دور هم جمع شده بودیم تا سوره واقعه رو بخونیم، شروع کردیم به خوندن بسم الله الرحمن الرحیم اذا وقعه الواقعه ………………تا […]