خدایا!

بسمه تعالی

خدایا! چه این دنیا بر من تنگ است. به هر جای آن فکر میکنم، احساس دلتنگی در من بیشتر میشود. انگار قفسی شده که من در آن فشرده میشوم و در آن زیادی هستم.

خدایا مثل آنکه من سرنوشت برادرم را دارم طی میکنم فقط با این تفاوت که او در راه تو رفت و من باید در راه غیر تو بروم زیرا که قلب من فشرده از گناهان کبیره و صغیره و غیره است. پس تو خود مر از این جامعه های آلوده به فساد اخلاقی به سوی جبهه ها سوق بده که دارم دیگر از این دلتنگی خفه میشوم. پس تا جامعه مرا مثل خود نکرده مرا نجات بده. نجات.

۱۳۶۴/۷/۲۲

در منطقه کوزران

۱۳۶۶/۳/۶

ساعت ۶ بعدازظهر است. بعد از خواندن چند سوره از قرآن در یک قسمت جدا و دور از چادرها در زیر درختان در منطقه سرسبز کوزران نشسته‌ام. گردان شهادت، سخنرانی انصاریان را گذاشته و گردان کمیل هم مصیبت امام حسین و زینب را گذاشته.

بادی در این منطقه می‌وزد بین نسیم و باد تند و بین درختان می‌پیچد و هوا نیمه روشن است. هوا نیمه ابری است. گاهی باد تند می‌شود و سردم می‌شود و دلم گرفته. به یاد صادق می‌افتم که در این گردان بود. چه رنجها کشید و چقدر مقامش عالی است، با آن معنویت، خدا مقامش را عالی کند!

به یاد شهید مفقود احمدی‌زاده می افتم چقدر دوست خوبی بود و می‌دانم که خیلی از این تنهایی‌هایی که من به آن رسیده ام او داشته. به یاد خنده‌های زیبایش می افتم، چقدر زیبا می‌خندید و چه یار خوبی بود. بیاد شهید مظلوم قهرمانی می‌افتم که چقدر ساده و بی‌ریا بود و چقدر راحت شهید شد. تیر خورد توی شقیقه‌اش و از آن طرف درآمد. جداً خدا چقدر زود راحتش کرد. از رنجهایی که ناخودآگاه بعدها به او از شهادت دوستان و از تنهایی‌ها می‌رسید. به یاد شهید گلقندشتی می‌افتم. چه قدر زجر کشید و اسطوره مقاومت بود، با آن کم سخن گویی‌اش و روح آرامش؛ و به دنبال او به یاد شهید کم‌گوی و خداجوی و انسان بزرگ شهید زندیه می‌افتم با آن هیکل کوچکش و چهره زیبایش. حالا گردان نوار منصور را می‌گذارد و دلم را آشوب می‌کند، دلم گرفته که چرا من اینجایم و هنوز …

وصیت نامه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

آخرین وصیت نامه شهید

فَمَن کَانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبَّه فَلیَعمَل عَمَل صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَه رَبِّه اَحَداَ                      «قرآن کریم»

پس کسی که امید لقاء پروردگارش را دارد، پس عمل شایسته انجام دهد و در عبادت پروردگارش هیچکس را شریک قرار ندهد.

شهادت فخر ما و فخر اولیاء ماست.      «امام خمینی»

مرگ ارمغان مؤمن است.     «رسول اکرم (ص)»

با سلام بر او که جز او حجتی بر خلق دیگر نمانده همان حجت خدا، همان امید اولیاء و همان عصاره پیام انبیاء و اوصیاء مهدی موعود (عج) و با سلام بر پیر جماران، آن عارف دل شکسته و ادامه مطلب

و اذا اصابتهم مصیبه قالوا انالله و انا الیه راجعون

بسم الله الرحمن الرحیم

واذا اصابتهم مصیبه قالوا انا الله و انا الیه راجعون

پدر، مادر، برادران و خواهر عزیزم! شما باید بدانید که مرگ حق است و همه باید روزی دنیای فانی را ترک کنند. پس شما هم برای مرگ من ناراحت نباشید و به خواست خدا تسلیم شوید.

چون من خیلی گناهکارم و از ثواب دستم تهی است هر جمعه برایم دعا کنید. مادر عزیزم! مرا ببخش که به حرفهایت گوش نکردم ولی خوب حال که دستم از دنیا کوتاه است، کاری نمی‌توانم بکنم. در زندگی همواره به یاد خدا باشید و برای نفس و مصلحت نفستان گناه نکنید که آن دنیا باید جواب گناهانتان را بدهید. اموال و وسایلی که دارم به هر شکلی بهتر است، مصرف کنید.

ادامه مطلب

خدایا! رهایم کن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

از ابتدایی که ما به جبهه آورده‌اند تا به حال که این مقاله را می‌نویسم ۲۹ روز یا تقریباً یک ماه می‌گذرد. در این مدت :

حدود ۶ روز در پادگان دوکوهه سرگردان بودیم. پس از آن ما را به چنانه و مستقیماً به خط اعزام کردند و مدت ۵ روز در خط حالت پدافندی داشتیم و پس از آن به مدت ۸ روز مرخصی گرفتیم و پس از آن تا الان مدت ۱۰ روز است که در پادگان دوکوهه هستیم. دو روز قبل ما را تجهیز کردند و اکنون تکلیف ما هنوز معلوم نشده است ولی چه می‌توان کرد. روحیه‌ها و رفتارها و غیره. آه خدایا مرا از این همه کثافات رها کن.

یا الله.

زیر آماج خمپاره های دشمن

بسم الرب الشهداء بسم الله القاصم الجبارین و ناصر المستضعفین

اکنون که این را می‌نویسم زیر آماج خمپاره‌های دشمنیم و هر لحظه انتظار فرود آمدن یک خمپاره را می‌کشیم. خدایا من از تو می‌خواهم مرا آنگونه که شایسته است بمیرانی و به من اجازه خدمت به اسلام و نیز نابودی صدامیان را بدهی

آمین

۲۶/۱۱/۶۱

بی برنامگی=هدردادن نیروی انسانی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اینبار پس از برخورد بسیار با حوادث به این نتیجه رسیدم که بی‌برنامه بودن باعث هدر دادن نیروهای انسان می‌شود. آیا در آن عالم و دنیا که از گوش و چشم و قلب و غیره سؤال می‌کنند آیا از عمری که خدا بخشیده سؤال نمی‌شود که آیا عمرت را می‌توانستی در راه بهتری صرف کنی و چرا نکردی؟ و غیره؟؟؟ البته که سؤال می‌شود. آیا من که تا به حال بیشتر عمرم را به بطالت گذرانده‌ام نباید پند بگیرم؟

الم یأن للذین امنوا ان یخشع قلوبهم عن ذکر الله

تصمیم گیری

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و من همزات الشیاطین

بسم الله الرحمن الرحیم

۲۷/۱۰/۶۱

اکنون که این مقاله را می‌نویسم ۴۹ روز از ورود ما به پادگان ولی عصر «عج» می‌گذرد، قرار بود که ۴۵ روز در این پادگان برای حفاظت باشیم و در حالی که برای بسیاری از هم دوره‌های ما در مناطق مختلف از جمله جماران نیرو آمده و آنها اعزام به جبهه شده‌اند در حالیکه اکنون که من این مقاله را می‌نویسم و هیچگونه خبر قطعی در مورد اعزام ما به جبهه بدست ما نرسیده است. اکنون حدود دو ماه و ۱۷ روز از دوره بسیج می‌گذرد و حدود ۱۳ روز دیگر این دوره به پایان می‌رسد و بعد از آن اگر نیرو برای ما بیاید باید برای به جبهه اعزام مجدد نمایم. خدایا من نمی‌دانم الان تکلیفم در این موقعیت چیست؟ آیا باید پس از پایان دوره مستقیما به درس بپردازم یا اینکه اعزام مجدد کنم و به جبهه بروم؟ خدایا مرا در این دو راهی که سرگردان هستم هدایت کن. خدایا اگر چه من در راهت جهاد نکرده‌ام ولی از تو می‌خواهم به من لطف کنی و راه‌هایت را به من بنمایانی (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) در صورت رفتن به جبهه و عدم اعزام مجدد)

ادامه مطلب

خدایا به من اخلاص بده!

بسمه تعالی

اکنون که دو ماه و ۷ روز از آمدن من از خانه به قصد جبهه می‌گذرد می‌خواهم کمی در مورد این مراحل حرف بزنم:

در پادگان امام حسین (ع) یا پادگان شهدای مخلص باید بگویم که اثرش بر من مانند از بین بردن پوسته تخم مرغ بود و من پس از ورود به پادگان ولیعصر «عج» حس کردم که به یک دنیای جدید پا گذاردم ولی خوب اگر مستقیما به جبهه اعزام می‌شدم، آن آمادگی لازم را برای این عمل نداشتم. پیامبر اسلام هم خدا به او دستور می‌دهد چون ما وحی عظیم و بار سنگینی را به تو نازل کردیم باید نماز شب را حتماً به جا آوری (مضمون) و بر وی این عبادت عظیم (ازنظر روحی و معنوی) را واجب می‌گرداند و من نیز پس از خروج از پادگان امام حسین (ع) به هوش آمدم اما اینکه پس از آن وظیفه من بود که این فرصت الهی را در پادگان ولی عصر «عج» خدای تبارک و تعالی به من داده بود، بهره کافی را ببرم ولی من مانند همیشه که هیچگاه شکرگزار نبوده‌ام این بار نیز با تلف کردن وقت و نیز به جای پیشرفت، عقب‌روی را آغاز کردم و اکنون من بدبخت و بنده حقیر نزد خدا آنقدر شرمنده‌ام که نمی‌دانم که چگونه به درگاه خدا روی بیاورم. ولی نه! رحمت خدا بی منتهاست و من هم به آن چشم دوخته‌ام اما ادامه مطلب

تسلط بر نفس

بسم العزیز

آنچه که من به تازگی جدا از بقیه مسائل تجربه کرده‌ام این است که یکی از مهمترین علل برای اینکه انسان در نماز و ادعیه و غیره خیلی کم حضور قلب پیدا می‌کند و یا اصلاً پیدا نمی‌کند این است که مادیات را هدف خویش قرارداده است خصوصا در مسئله خوردن و آشامیدن اگر کسی از صبح برمی‌خیزد به فکر این باشد که صبحانه چه غذایی بخورد و کدام را بخورد و بعد از آن چه در ناهار و چه در شام  و غیره و مهمتر اینکه چقدر بخورد. یک مسئله اینجاست که انسان اگر بر نفس خودش مسلط نباشد حتی در خوردن و آشامیدن هم بر خودش مسلط نیست.

ادامه مطلب

الهی رضیت برضائک

بسم العلیم

اکنون که این مقاله را می‌نویسم ۹ آذر است. پس از پایان دوره آموزش ما را به پادگان امام حسن «ع» بردند و شب را در آنجا بودیم. سپس فردا ما را به پادگان ولی عصر «عج» آوردند. رفتن ما به جبهه انشاءالله ۵/۱ تا ۲ ماه دیگر است زیرا طبق برنامه سپاه احتیاج به حفاظت از مناطق مهمی چون پادگان‌ها و غیره بود و به همین علت حداقل نیمی از دوره جبهه ما برای حفاظت آوردند و تقریباً ۹۰%  ما را برای حافظت و ۱۰% را برای جبهه انتخاب کردند. خدایا این خواست تو بود، شاید صلاح ما در این است که هنوز هم اینجا باشیم. شاید ما هنوز به خودسازی احتیاج داشته باشیم (که خودسازی نکرده‌ایم). اِلهِی رَضیتُ بِرِضائِک. ولی با این حال این جا از نظر آسایش و رفاه سطح بسیار بالایی دارد و ما فقط ۶ ساعت از روز را به حفاظت و پاس می‌گذرانیم. اکنون که روز اول حفاظت ماست من تا به حال ۴ ساعت پاس داده‌ام و ۲ ساعت دیگر پاس مانده است.

ادامه مطلب

چهره نورانی برای نماز شب خوان واقعی

بسم الله الرحمن الرحیم

الان که این مقاله را می‌نویسم ۲۵ روز دوره آموزش ما در پادگان امام حسین در حال اتمام است. این پادگان از نظر آموزشی هم روی جنبه معنوی و عقیدتی بر روی بچه‌هایی که از چهره اکثر آنها نور می‌بارد (کسی که نماز شب را برای خدا به جا ‌آورد خدا هم چهره او را نورانی می‌گرداند) کار می‌کند و هم جنبه مادی برای مقابله با دشمنان قرآن (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه) بچه‌ها را آماده نبرد با متجاوزین کافر می‌کند. هر لحظه و هر تکه و گوشه این جا درس است. این حرف یکی از برادران را فراموش نمی‌کنم که گفت اگر اینجا خودتان را نسازید خود را دیگر نمی‌توانید بسازید ولی آیا من در تقریباً دوره آموزش خود را ساخته‌ام؟؟ جواب  آن یک کلمه بیشتر نیست و آن اینکه آنطور هنوز «نه».

ادامه مطلب

خدایا! من دیگر طاقت دوری تو را ندارم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

۶۱/۸/۲۴

اکنون ۲ هفته از دوره آموزش ما برای اعزام به جبهه می‌گذرد.  خدایا من در مکانی آمده‌ام که حتی تصور آن را هم نمی‌کردم. مکانی که می‌خوابم شاید جای چند شهید باشد. خدایا آیا من لایق آن هستم که به جای چند شهید بنشینم و یا پای در جای پای شهدا بگذارم؟ خدایا آیا من می‌توانم که به جای کسانی گام بردارم که هدفشان لقای تو بود و اکنون نیز به مقصودشان رسیده‌اند؟ خدایا آیا لیاقت این کار در من پیدا شده؟ و یا هنوز در منجلاب بدبختیها غرق هستم؟

ادامه مطلب

شهید و شهادت

بسم الرب الشهداء و الصدیقین

شهید و شهادت

 

«من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»

«از مومنین کسانی هستند که به عهدی که با خدا بسته بودند وفا کردند و بعضی از ایشان کسانی هستند که منتظر (شهادت) هستند و عهدشان را تغییر ندادند.»

چه در مورد شهادت بگویم که سخن از وصف آن عاجز است. اصلا آیا ما در خور این هستیم که سخن از چیزی بگوییم که حتی آن را درک هم نمی توانیم بکنیم؟ آیا قلبهای چرکین ما قادر به وصف این است؟

اگر واقعا بخواهم بگویم، باید بگویم هرگز!

آیا کسی که آب را ندیده می تواند شنا را یاد بگیرد؟ هرگز! ولی چه میتوان کرد که دست ما به خورشید تابناک نمی رسد و نمیتواند آنرا درک کند ولی می تواند آنچه را در مورد آن میداند بگوید این دانستنیها خورشید است و نه نیست و در واقع یک تعریف نسبی است.

شهادت چیست؟

ادامه مطلب